ارتباط میان هنر و صنعت بحث امروز و دیروز نیست. دهههای متوالی آمد و در غرب این رابطه شکل گرفت و امروز به اوج خودش رسیده است. مثلا سینما را نمیشود جدای از صنعت دانست. ویژگی صنعت هم درآمدزایی و ایجاد اشتغال است. گذران زندگی و سودآوری. علاوه بر سینما، موسیقی هم پیوند سفتوسختی با صنعت دارد و این روزها نمیشود جدای از آن تصورش کرد. هرچه ما در سینما این رویه را نادیده گرفته باشیم و دلمان خوش بوده به دلارهای نفتی و بودجههای دولتی، موسیقی راه دیگری رفته. شرکتهای خصوصی با بودجههای کلان پا در این عرصه گذاشتند و توانستند در چند سال اخیر، قدمهای مهمی بردارند. خوانندگان عادت کردند مدیر برنامه داشته باشند و بتوانند با شرکتها قرارداد امضا کنند. همهچیز حسابوکتاب پیدا کرد. بماند اینکه وقتی پای پول و سرمایه و قرارداد به میان میآید، نقش دلالها روزبهروز بیشتر میشود. نمیتوان جلو این آسیب را گرفت، شاید بشود کنترلش کرد اما همیشه بوده و انگار هم خواهد بود.
وسوسه درآمدزایی از طریق خوانندگی باعث شده آمار کسانی که میکروفون دست میگیرند هم روزبهروز بیشتر شود. این هم آسیب دیگری است، علاوه بر اینکه صدای ناکوکشان جلو شنیدهشدن ملودیهای ناب را میگیرد، سلیقه مخاطب را هم پایین میآورد. هرچند تجربه نشان داده جامعه و علاقهمندان به موسیقی خیلی زود این دسته را پس میزنند و راه دیگری میروند….
یک دیدگاه