مطابق آمارها تنها ۷٫۵ درصد از افراد شاغل آمریکایی از کار روزانه خود رضایت دارند. این رقم که در سایر کشورها نیز در بازه مشابهی قرار دارد، همزمان حیرتآور و نگرانکننده است. چرا که رضایت شغلی و شادمانی ناشی از کار نه تنها به لحاظ فردی اهمیت بسیاری دارد بلکه در بهرهوری سازمانها نیز موثر است. از این رو در هر دو سطح فردی و کلان باید در پی یافتن راهکارهایی برآمد تا شادمانی افراد و رضایت شغلی آنها بیشتر شود و از این طریق فرد و جامعه در شرایط مطلوبتری قرار گیرند.
تاریخچه توجه به مساله رضایت شغلی را میتوان تا سالهای ابتدایی قرن بیستم دنبال کرد. در این دوران، با افزایش بیسابقه تولید و کارِ بیشتر کارگران، احتمال خطا و خستگی در آنها بالاتر رفت. به همین دلیل، مدیران به دنبال روشهایی بودند که با ارتقای روحیه و رضایت کارکنان، از احتمال خطاها کاسته و کیفیت محصولات را بالاتر ببرند. آنها میدانستند که کارگران شادمانتر دقت بیشتری دارند، محصول باکیفیتتری تولید میکنند و احتمال فرسودگی جسمی و روانی آنها کمتر است.
بر این اساس، رضایت شغلی و شادمانی در محیط کار به یکی از مسائل اصلی در حوزه روانشناسی صنعتی و مدیریت تبدیل شد. البته متخصصان رفتهرفته دریافتند که هیچ فرمول واحدی برای رضایت شغلی وجود ندارد، زیرا هر یک از افراد اولویتهای خاص خود را دارا است و نمیتوان تمام انسانها را در قالبی واحد جای داد. با این حال، سالها پژوهش در زمینه رضایت شغلی برخی کیفیات و ویژگیها را آشکار ساختهاند که برخورداری فرد از آنها به بهبود رضایت شغلی و شادمانی کاری او میانجامد. عوامل زیر از جمله مهمترین ویژگیهای موثر در شادمانی و رضایت شغلی هستند:
- اشتیاق
کارکنانی که به صورت فعال با کار خود در ارتباط هستند، برای انجام امور اشتیاق بیشتری دارند و نوعی سرمایهگذاری فردی (مالی یا غیرمالی) را در کار خود انجام دادهاند. این کارمندان محصولات بسیار بهتری تولید میکنند و رضایت بالاتری را در فرآیند انجام امور تجربه مینمایند. البته ارزیابی دقیق و عادلانه کیفیت کار، برنامههای تشویقی، مشارکت افراد در سودِ کسب و کار و حمایتهای آموزشی و اجتماعی نیز میتوانند به افزایش سطح اشتیاق فرد برای انجام کار بینجامد.
- رویارویی با چالشها
بر اساس مطالعات، بالاترین سطح انگیزش زمانی در افراد ایجاد میشود که آنها را در برابر موقعیتهای دشوار (البته نه غیرممکن) قرار دهیم. مواجهه با چالشهای جدی، اگر به درستی مدیریت شود، میتواند تمایل کارکنان را به کار سخت افزایش دهد، چرا که پس از گذشت مدتی، مساله سازمان به چالشی شخصی برای آنها تبدیل خواهد شد. طبیعی است که احساس مشارکت در رقابتی دشوار، به مانند تمامی مسابقات، لذتبخش است و میتواند روحیه افراد را بهبود دهد. البته این چالشها نباید از آستانه تحمل و تواناییهای فرد فراتر رود، چرا که در این صورت نتیجهای معکوس به دست خواهد آمد و اشتیاق کاری کمتر میشود.
….
یک دیدگاه