اگر با توجه به آنچه در زندگی تجربه کردهاید، این حرف را اشتباه میدانید، رک بگویید: «زنها میتوانند مقتصد باشند، اهل پسانداز باشند، پولدوست باشند و همه اینها از صفات خوب یک زن است اما اگر تاجر باشند، سرمایهگذار باشند، این دیگر عجیب است و از آن اتفاقات نادر.» این موضوع آنچنان عجیب است که میتواند موضوع گزارش و مصاحبه باشد.
پوسته اولیهای که برای زنان تعریف شده بود، شکسته است. دیگر دختر خوب در خانه نمیماند، تنها مسوولیتش بعد از ازدواج، ماندن در خانه و پسانداز و مدیریت محدود دخلوخرجها نیست. دختران امروز سنگر دانشگاه را که فتح کردند، بعد هم رفتند و پشت میز نشستند، اگر هم میزی برای نشستن پیدا نکنند، سراغ شغلهای خدماتی میروند، این همان نقطهای است که به آن میگویند استقلال مالی و دست در جیب خود داشتن که طبق تجربه تاریخی مادران و مادربزرگها و خود دختران امروز، هر زنی باید داشته باشد تا مصیبتهای احتمالی بر سرشان نیاید و سرنوشت مادران و مادربزرگها را نداشته باشند. همین؟ فقط و فقط همین؟ یعنی این خط پایان است؟ چرا هیچکس به بعد از آن فکر نمیکند. منظورم آن است که چرا چند پله بالاتر، هدف نیست؟ چرا شنیدن «دوست دارم پولدار باشم» جملهای کلیشهای و طبیعی است اگر از زبان یک زن خارج شود اما «دوست دارم پولدار شوم» از زبان یک زن همخوانی چندانی با گوش ما ندارد. این دو جمله و میزان آشنایی آنها با گوش ما نشان میدهد که «زنان بیش از آنکه تمایل داشته باشند از طریق کار و تلاش و سرمایهگذاری و ریسکپذیری سرمایهدار شوند، ترجیح میدهند شرایط از قبل برای یک زندگی مرفه آماده باشد، پولها به حساب ریخته شود و میزان آن نیز افزایش پیدا کند.»…
یک دیدگاه