رقبای امروز، کارمندان دیروز من هستند
«اتفاقاتی که در زندگی من افتاد و تجربیاتی که داشتم، به این معنا نیست که بهترین راه را انتخاب کردهام. من تنها یکی از راههای موجود را رفتهام.»
مهدی معصومی، مدیرعامل شرکت تلاونگ که کارآفرینی را مدیریتی هنرمندانه میداند، از داستان زندگی خود میگوید. روزهایی که از سختیهای کار، اشکش درآمده اما پا پس نکشیده است. شاید در این روزگار اختلاسهای چند هزار میلیاردی و یک شبه ره صد ساله رفتنها، معصومی از معدود کسانی باشد که معتقد است برای شروع یک کسب و کار، شرط اول صداقت است و بار کج به منزل نمیرسد. بهتر است داستان زندگی این کارآفرین را از زبان خودش بخوانید.
شروع یک جوان
من متولد سال ۱۳۴۲ هستم. وقتی دبیرستان را تمام کردم، به خاطر انقلاب فرهنگی، دانشگاهها تعطیل بود. در آن زمان در تمامی زمینهها جو انقلابی و موج کار و تولید حاکم بود. یکی از بستگان ما یک مرغداری را بدون مطالعه با دستگاههای خارجی خریداری کرده بود. او به پدر و عموهای من مراجعه کرد چون نمیدانست باید چه کار کند و به پول احتیاج داشت. آن موقع ۱۸ سالم بود که وارد این کار شدم. کاری بسیار سخت که نیاز به فعالیت زیاد داشت. کار را که استارت زدیم در همان هفته اول بانک آمد و همه سرمایهمان را گرفت چون صاحب قبلی بدهکار بود. البته خریدار از این موضوع اطلاع داشت ولی هیچکس فکر نمیکرد به این زودی نیاز به پرداخت بدهیها باشد. در نتیجه روزی که کارمان را شروع کردیم، پولی در بساط نداشتیم. البته مجموعه بسیار بزرگی بود و ما تصور میکردیم یک مرغداری بسیار مدرن داریم که در این مورد هم کلاه سرمان رفته بود. آن مجموعه ۱۰ سالن بزرگ داشت که فروشنده سر هر کدام از سالنها را تجهیز کرده و نشان داده بود اما بعدا فهمیدیم باقی سالن خالی است. ما ماندیم با گرفتاریها، بدهیها و تجربه و تخصصی که نداشتیم! پدرم در حوزه چاپ فعالیت میکرد و شریکم آقای قلمساز تخصصش بازار ساعت و طلا بود.
اما نکته مهمی وجود داشت و آن این بود که….
یک دیدگاه